Monday, May 20, 2013

نارنج


به حرفم گوش کن یا رب ...


- بارها پرسیدم از خودم، پرسشی را که جواب هم ندارد. اینکه همین الان در این شهر خاکستری چه می کنم، خودخواهی یا به تفسیری مناسب تر تمایل به فردگرایی غربی، آرمان گرایی شرقی یا آزادی خواهی ذاتی! پاسخ، احتمالا اهمیت فراوانی هم ندارد، کنکاشی است در انگیزه ای درونی در گذشته.

- بزرگترین هدیه ای که در این یکسال زندگی جدیدم گرفتم، یک نقاشی بوده که ذهنم را بی رحمانه زیر و رو کرد. مشاهده تئوری نسبیت آینشتین ساده تر از آنست که نیاز به دکترای فیزیک داشته باشی، گاهی فقط به یک نشانی نیاز داری تا بی هیچ هزینه ای به جایی که می خواهی بروی، در حالی که سرعت بی نهایت است و زمان بی معنی.


-----------------

- این تصویر برای من پر از معنی است، برای من فضایی بی زمان و مکان ساخته که در ذهنم سخاوتمندانه خودنمایی می کند. چهره ها مان تار هستند، ولی فکوس اشتباهی نیست، فکوسی روی نارنج های سبز شهسوار، نارنج هایی آماده برای ریختن روی ماهی های کباب شده دریای خزر.
نمی دانم، شاید همین  نارنجها هستند که به زندگی من معنی می دهد. زندگی ای که شاید برای سهراب، سیب، برای سلینجر، کوزه به سر ها و برای ...

و همچنان هایده می خواند: ، به دردم گوش کن یا رب!